‏shabi dar del tariki1

ویو ات
صبح از خواب بیدار شدم رفتم سرویس کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون رفتم پیش پدر و مادرم که نشسته بودن داشتن حرف میزدم تا اینکه منو دیدن صحبتشون تموم شد ولی چرا


ات :سلام صبح بخیر


م و پ ات :سلام عزیزم


ات :چی شده تا اومدم حرفتون رو قط کردین ؟


م ات:چیزی نی عزیزم


پ ات:چرا امشب مهمون داریم لباس هایی که باید بپوشی رو برات میگم بیارن


ات: مگه کین که این همه تشریفات براشون چیدین


پ ات:کاریت نباشه برو اتاق حاضر شو تا چند ساعت دیگه میرسن


ات :باشه


رفتم تو اتاقم رو تختم دراز کشیدم رفتم تو گوشیم ببینم چه خبره یه ساعت تو گوشیم بودم بلند شدم رفتم حموم یه دوش ۵مینی گرفتم اومدم بیرون دیدم لباسا رو تختم عه یه لباس دامن کوتاه سفید مجلسی بود خیلی خوشگل بود رفتم پشت میز لوازم آرایشم موهامو خشک کردم دیدم ۱ساعت دیگه مهمونا میرسن یه میکاپ خیلی کم کردم اما خیلی خوشگل شده بودم لباسم پوشیدم رفتم بایین به مامانم


ات: مامان مهمونا کین.


م ات :گریه کرد خواستگار عه دخترم به خاطر سود شرکت باید ازدواج کنی

من یهو خوشکم زد طوری که انگار آب یخ ریخته بودن روم
یعنی چی اخه چرا الان بهم میگی اصلا طرف کی هست کلی سوال داشتم اما از سر درد داشتم میمردم استرس کل وجودم گرفته بود تو حال خودم نبودم که صدای زنگ اومد


خدمتکار:بله بفرمایین
که یهو… .

پارت اول حمایت کنید🙂
شرط
کامنت۵
لایک۵
دیدگاه ها (۰)

2‏shabi dar del tariki

3 shabi dar del tariki

shabi dar del tariki معرفی

سلام میخوام فیک از اعضا بنویسم و اینکه اولین فیکم هست امید ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 55/فردا/ویو ات*صبح با صدای مادرم و بر...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۷#

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط